برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان کانون فرهنگی وهنری کریم اهل بیت شهر سلامی و آدرس kanoonemamhassan24.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.
برخلاف معمول بیشتر از شب های دیگر نماز را طولانی کرد،
و در هنگام خوردن غذا نیز کمتر از عادت هر شب غذا خورد!
تا توجه پادشاه را به خود جلب نماید!
چون به خانه آمد پسر را صدا زد و گفت: «زود غذایی آماده کن تا بخوریم!» پسر که جوانی زیرک بود، گفت: «مگر در مجلس پادشاه غذا نخورده ای؟» گفت: « چیزی نخورده ام که به حساب آید! » پسر گفت: « پس نمازت را هم قضا کن(از اول بخوان) چون چیزی نخوانده ای که به کار آید!»
اعرابی ای «غاشیه ای» (روکش زین اسبی) را به سرقت برده داخل مسجد شد تا نماز جماعت بگذارد. امام در نماز این آیه را خواند:﴿هل أتاک حدیثُ الغاشیه﴾؛ آیا داستان غاشیه (روز قیامت که حوادث وحشتناکش همه را می پوشاند) به تو نرسیده است؟
اعرابی گفت:فضولی موقوف! وقتی امام جماعت این آیه را خواند:﴿وجوه یومئذٍ خاشعة﴾؛ چهره هایی در آن روز خاشع و ذلت بارند. اعرابی گفت:بیایید غاشیه تان را بگیرید؛چون نمی خواهم چهرە من ذلیل شود. سپس آن را به گوشه ای پرتاب کرد و از مسجد خارج شد.
برخلاف معمول بیشتر از شب های دیگر نماز را طولانی کرد،
و در هنگام خوردن غذا نیز کمتر از عادت هر شب غذا خورد!
تا توجه پادشاه را به خود جلب نماید!
چون به خانه آمد پسر را صدا زد و گفت: «زود غذایی آماده کن تا بخوریم!» پسر که جوانی زیرک بود، گفت: «مگر در مجلس پادشاه غذا نخورده ای؟» گفت: « چیزی نخورده ام که به حساب آید! » پسر گفت: « پس نمازت را هم قضا کن(از اول بخوان) چون چیزی نخوانده ای که به کار آید!»
روزی پیامبر و حضرت علی(ع) کنار هم خرما می خوردند. پیامبر(ص) هر خرمایی را که می خورد، به آرامی، هسته اش را نزد هسته های علی(ع) می گذاشتند. هنگامی که از خوردن خرما دست کشیدند، همه هسته ها جلوی حضرت علی(ع) بود. پیامبر در این موقع، رو به حضرت علی(ع) کردند و فرمودند: «ای علی! بسیار می خوری». حضرت علی(ع) در جواب پیامبر فرمودند: «آن که خرما را با هسته خورده است، پرخورتر است».6 می دانستم عسل دوست دارید
شب جمعه بودبچه ها جمع شده بودند تو سنگر برای دعای کمیل چراغارو خاموش کردندمجلس حال و هوای خاصی گرفته بود هر کسی زیر لب زمزمه می کرد و اشک میریخت یه دفعه اومد گفت اخوی بفرماعطر بزن ...ثواب داره- اخه الان وقتشه؟بزن اخوی ..بو بد میدی..امام زمان نمیاد تو مجلسمونابزن به صورتت کلی هم ثواب داره بعد دعا که چراغا رو روشن کردندصورت همه سیاه بودتو عطر جوهر ریخته بود...
مردی دارد در پارک مرکزی شهر نیویورک قدم میزند که ناگهان میبیند سگی به دختر بچه ای حمله کرده است مرد به طرف انها میدود و با سگ درگیر میشود .سرانجام سگ را میکشد و زندگی دختربچه ای را نجات میدهد پلیسی که صحنه رادیده بود به سمت انها می اید و میگوید :<تو یک قهرمانی>فردا در روزنامه ها می نویسند :یک نیویورکی شجاع جان دختر بچه ای را نجات داداما ان مرد می گوید: من نیوریورکی نیستمپس روزنامه های صبح می نویسند:امریکایی شجاع جان دختر بچه ای را نجات داد .ان مرد دوباره میگوید: من امریکایی نیستم از او میپرسند :خب پس تو کجایی هستی<من ایرانی هستم >فردای ان روز روزنامه ها این طور می نویسند :یک تند روی مسلمان سگ بی گناه امریکایی را کشت !
در مسیر زندگی سوالات بسیاری به ذهن می رسد که در مقابل، برای تعداد زیادی از آنها مشتاقانه به دنبال پاسخ می گردیم. برخی افراد در محافل مختلف سوال های بیجایی طرح می کنند، که دانستن آنها اهمیت چندانی ندارد. سوال به موقع باید برای فهمیدن و با هدف رفع جهل باشد.
منبع : کتاب محبت و رحمت (سیره پیامبر اکرم صلی الله علیه واله جلد 1)؛ فرحزاد، حبیب الله
می گویند: واعظی بر فراز منبر بلندی رفت و شروع به سخنرانی کرد. جمعیت فراوانی پای منبر او بودند. اتفاقا درباره شیطان صحبت می کرد. بعضی از مستمعین متأسفانه وقت شناس نیستند. یا فهم و عقل سؤال کردن را ندارند که چه وقت سؤال کنند و چه نوع سؤالی کنند و چگونه سؤال بکنند. زمان و مکان و شرایط سؤال را نمی فهمند.
این آقا وسط منبر دست بلند کرد و گفت: آقا اسم زن شیطان چیست؟ آقا دید هم مجلس را با کلاس اشتباه گرفته است، و هم سؤالش یک سؤالی است که نه به درد دنیا می خورد و نه به درد آخرت. خواست او را ضربه فنی کند که دیگر بیجا چنین سؤالی نکند.
گفت: اسم زن شیطان ناموس مردم است. این از اسرار است. من نمی توانم پشت بلندگو و بالای منبر بگویم. اگر می خواهی بیا بالای منبر من در گوشت بگویم.
این هم آدم ساده ای بود. جلوی مردم بلند شد و رفت بالای منبر. گوشش را آورد نزدیک دهن آقای واعظ. او هم حرف های درشتی بارش کرد و گفت: مگر من دفتر ازدواج و طلاق دارم؟! مگر من عقد شیطان را خوانده ام؟! تو از شیطان چه خیری دیده ای؟! اسم زن شیطان را برای چه می خواهی؟!
این بنده خدا هم فکر نمی کرد که آقا این گونه جوابش را بدهد. خیلی خجالت کشید و برگشت سر جایش. اطرافیان به او گفتند: فلانی اسم زن شیطان چیست؟ گفت: این جزو اسرار است. هر کس می خواهد، برود بالای منبر آقا در گوشش بگوید!
پیامبر(ص) در پاسخ مردی که از آن حضرت مرکبی خواست، فرمودند: «تو را بر فرزند ماده شتری می نشانم.» تقاضا کننده که فکر می کرد مراد بچه شتر است و به کار سواری نیاید، عرض کرد: «من نمی توانم سوار آن شوم.» حضرت فرمودند: «مگر شتران بزرگ و در خور سواری را جز این ماده شتران می زایند؟»؛ این تعبیر آن بزرگوار هم آمیخته به مزاح و هم ارشاد به دقت در خطاب و توجه دادن به لُب کلام بود.
فردی برای بیعت کردن نزد پیامبر(ص) آمده بود و در ضمن صحبت عرض کرد، «یا رسول الله! اگر بخواهی یکی از دخترانم را به عقد ازدواج شما درآورم.» یکی از همسران حضرت که این سخن را شنید، گفت، «آیا دختران تو از خودت زیباترند؟» در ادامه با هم داستان را مرور می کنیم.
منبع : کلید معرفت، ص ۸۳؛ مدرس، مرتضی
رئیس یکی از قبایل که مردی شجاع، سلحشور و نامدار بود، چهره ای آبله گون با چشمانی برآمده، بینی زخم رسیده و بسیار زشتی داشت. او برای بیعت کردن نزد پیامبر(ص) آمده بود و در ضمن صحبت عرض کرد، «یا رسول الله! اگر بخواهی یکی از دخترانم را به عقد ازدواج شما درآورم.» یکی از همسران حضرت که این سخن را شنید، گفت، «آیا دختران تو از خودت زیباترند؟» وی پاسخ داد، «از این لحاظ خودم وضع بهتری دارم.» حضرت از این سئوال و جواب تبسم فرمودند و گفتند، «سعادت آدمی صرفاً به زیبایی بستگی ندارد و من برای سعادت ایشان دعا می کنم.»
معروف است که روزی پیامبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله با حضرت علی علیه السلام خرما می خوردند. هر خرما که حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله می خورد، به آرامی هسته اش را نزد امیرالمومنین علی علیه السلام می گذاشت. وقتی خرما تمام شد در مقابل حضرت رسول هیچ هسته خرمایی نبود و همه هسته ها در مقابل حضرت امیر بود.
منبع : کتاب خزائن، اثر مرحوم ملا احمد نراقی، ص396 و 397.
چه کسی خرما بیشتر خورده است؟
معروف است که روزی پیامبر اکرم صلّی اللَّه علیه و آله با حضرت علی علیه السلام خرما می خوردند. هر خرما که حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله می خورد، به آرامی هسته اش را نزد امیرالمومنین علی علیه السلام می گذاشت. وقتی خرما تمام شد در مقابل حضرت رسول هیچ هسته خرمایی نبود و همه هسته ها در مقابل حضرت امیر بود.
پیامبر فرمودند: «من کثر نواه فهو أکول» هر که هسته او بیشتر است، بیشتر خورده است.
علی علیه السلام فرمودند: «من أکل نواه فهو آکل» هر که خرما را با هسته خورده است، بیشتر خورده است.
در این هنگام پیامبر اکرم تبسم نموده و فرمان دادند تا هزار درهم به آن حضرت انعام دهند.
از آن طرف می خورم که درد نمی کند
وقتی صهیب یک چشم او درد می کرد و خرما می خورد، پیامبر اکرم به وی فرمود: ای صهیب چشم تو درد می کند و خرما می خوری؟ صهیب گفت: از آن طرف می خورم که درد نمی کند.
با کدام اعضای بدن داخل شوم؟
عوف بن مالک، از بزرگان صحابه بود که مردی درشت هیکل و بزرگ بود. روزی به خدمت حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم رفت. حضرت در خیمه نشسته بود. عوف سلام کرد. حضرت فرمود: بفرما داخل. عوف گفت: با همه اعضای خود داخل شوم یا چیزی را بیرون بگذارم؟ حضرت از سخن او خندیدند.
روزی پیامبر اکرم (ص) خطاب به بانویی فرمودند: «آیا تو همان زنی هستی که در چشم شوهرت یک سفیدی دیده می شود؟» وی گفت، «نه این طور نیست.» سپس نزد همسر خویش آمد و مزاح آن بزرگوار را برایش نقل کرد، شوهرش گفت: «آیا نمی بینی که سفیدی چشم من بیشتر از سیاهی آن است!»
رسول خدا(ص) و امیرمؤمنان(ع) خرما می خوردند. پیامبر(ص) خرما که می خوردند، هسته های آنها را پیش حضرت علی(ع) می گذاشتند. وقتی آن دو بزرگوار از خوردن خرما فارغ شدند، تمام
هسته های خرما نزد مولای متقیان(ع) جمع شده بود. پیامبر(ص) به حالت مزاح فرمودند: «ای علی خیلی خرما خورده ای.»
روزی رسول خدا(ص) و امیرمؤمنان(ع) خرما می خوردند. پیامبر(ص) خرما که می خوردند، هسته های آنها را پیش حضرت علی(ع) می گذاشتند. وقتی آن دو بزرگوار از خوردن خرما فارغ شدند،
تمام هسته های خرما نزد مولای متقیان(ع) جمع شده بود. پیامبر(ص) به حالت مزاح فرمودند: «ای علی خیلی خرما خورده ای.» علی(ع) نیز از روی مطایبه گفتند: «پرخور کسی است که خرماها را
بخل مقابل جود و در لغت به معنای خودداری از صرف نعمت ها و دارایی ها در جایگاه شایسته آن است. بخل یکی از صفات زشت و ناپسند، صفت بخل است و بخیل کسی است که از نعمت هایی که خداوند به او داده به کسی نمی دهد. این حالت دارای شدت و ضعف است. به این معنا که گاه شخص حتی به خود نیزسخت گیری می کند که در فرهنگ اسلامی از آن به خساست و دنائت طبعی یاد می شود. در اینجا طنزهای بخل و بخل ورزی درباره موضوعات مختلف را می خوانیم.
دروغگویی پدیده فرهنگی و منفی اجتماعی از صفات زشت و ناپسند اخلاقی است که متاسفانه امروزه در بین افراد جامعه به طور شایع مشاهده می شود. از آنجا که فطرت انسان به سمت راستی و راستگویی گرایش دارد و به دنبال حقیقت است لذا دروغ و دروغگویی را ناپسند دانسته و آن را نکوهش می کند. دروغ یکی از آفات زبان است و در فرهنگ اسلامی از گناهان کبیره شمرده شده است. در اینجا طنزهای دروغ و دروغگویی را می خوانیم.
به وبلاگ من خوش آمدیداین وبلاگ در راستای انتشار فعالیتهای فرهنگی ،هنری ،قرآنی ، اعتقادی، دینی ومذهبی ، تربیتی کانون فرهنگی وهنری امام حسن مجتبی شهر سلامی ایجاد وراه اندازی شده است